سروش صحت فعالیت حرفهای خود در سینما و تلویزیون را با بازی در آثار مهران مدیری آغاز کرد، اما هرگز نتوانست به عنوان یک بازیگر برجسته شناخته شود. او در نقشهای طنز، بیش از حد جدی و رسمی به نظر میرسید و در نقشهای جدی هم موفق نمیشد ارتباط عاطفی لازم را با تماشاگر برقرار کند. به نظر میرسد خود صحت نیز خیلی زود این موضوع را درک کرد و تصمیم گرفت بیشتر زمان خود را صرف حوزهای کند که در آن استعداد قابلتوجهی داشت: نویسندگی. صحت با نگارش فیلمنامههایی که برای همکارانش خلق کرد، توانایی بالای خود را به خوبی اثبات کرد.
فیلمنامههای موفقی چون زیر آسمان شهر، کوچه اقاقیا، بزنگاه، ترش و شیرین و جایزه بزرگ نشان دادند که او تسلطی کامل بر خلق موقعیتهای طنزآمیز دارد و میتواند با طراحی شخصیتهای جذاب، مخاطبان را به خنده وادارد. اما به نظر میرسید که نوشتن چنین فیلمنامههایی برای او کافی نبود. صحت آرزوهای بزرگتری در سر داشت و میخواست سبک و نگاه شخصی خود را در آثارش دنبال کند. همین خواسته او را به سمت کارگردانی سوق داد تا بتواند ایدههای خاص خود را به تصویر بکشد.
پس از مجموعه چهارخونه که در ساختار و محتوا تفاوت چندانی با طنزهای مرسوم شبانه تلویزیون نداشت، سایر آثار صحت به تدریج خلاقیت و سبک منحصربهفرد او را نمایان کردند. او در این آثار توانست طنز را با نوعی رئالیسم جادویی تلفیق کند و نگاهی خیامی به زندگی ارائه دهد. نگاهی که به تماشاگر یادآوری میکند زندگی سرشار از اتفاقات غیرمنتظره و برنامهریزینشده است، و نباید آن را بیش از حد جدی گرفت.
این مضمون که در آثار صحت به موتیفی تکرارشونده تبدیل شده، گاه به شکلی درخشان در آثاری مانند مگه تموم عمر چند تا بهاره؟ جلوهگر شده و گاه در آثاری مانند شمعدونی و جهان با من برقص با کیفیت پایینتری همراه بوده است. با این حال، در تمامی فیلمها و سریالهای صحت میتوان ردپای نویسندهای بااستعداد را دید که تلاش میکند با نگاهی متفاوت به جهان، روایتهایی تازه و بکر ارائه دهد؛ روایتهایی که در سینمای ایران بیهمتا هستند.
صبحانه با زرافهها؛ ایدهای قوی، اجراهایی ضعیف
فیلم صبحانه با زرافهها مانند اثر پیشین صحت، جهان با من برقص، بر مفاهیمی همچون زندگی و مرگ تمرکز دارد. او تلاش میکند این پیام را به مخاطب منتقل کند که زندگی چیزی جز مجموعهای از اتفاقات تصادفی نیست و باید آن را همانگونه که هست پذیرفت. اما مشکل اصلی فیلم نه در ایده، بلکه در چگونگی بیان آن است.
صحت برای انتقال مفهوم عمیق فیلم به سراغ نمادپردازی رفته است؛ رویکردی که نه تنها به تقویت داستان کمکی نمیکند، بلکه انسجام روایی اثر را نیز از بین میبرد. برای مثال، عنکبوتی که در ابتدای فیلم کشته میشود یا نگاه مجتبی به گاو کنار جاده، قرار است نشانههایی برای بیان مفاهیم عمیق باشند، اما این نمادها اغلب به جای کمک به روایت، آن را از نفس میاندازند و مخاطب را از داستان جدا میکنند.
نقاط قوت و ضعف
یکی از برجستهترین نقاط قوت فیلم، جزئیات جذاب و شخصیتهای دوستداشتنی آن است. شخصیتهایی که با ظرافت طراحی شدهاند و به راحتی میتوانند مخاطب را جذب کنند. از عینک شاهین و نحوه حرف زدنش گرفته تا دیالوگهای طنزآمیز دکتر درباره ازدواج، همه این عناصر پتانسیل بالایی برای خلق یک اثر ماندگار دارند. اما مشکل اینجاست که این جزئیات در خدمت نمادپردازی قرار گرفتهاند و نتوانستهاند به خوبی به انسجام کلی فیلم کمک کنند.
یکی از درخشانترین لحظات فیلم، سکانس رستوران است که دوستان مجتبی در میان بحرانهای زندگیشان تصمیم میگیرند مخ چند دختر را بزنند. این سکانس، هرچند بامزه و تماشایی، در بافت کلی فیلم جایگاه مشخصی پیدا نمیکند و تنها به عنوان یک صحنه مستقل باقی میماند.
حسرتهای باقیمانده
صبحانه با زرافهها بیش از هر چیز باعث حسرت میشود. حسرتی که ناشی از پتانسیل بالای ایده اولیه است که قربانی نمادپردازیهای کلیشهای شده است. صحت با تواناییهای برجستهای که در نویسندگی و خلق موقعیتهای جذاب دارد، میتوانست اثری بسازد که مخاطب را عمیقاً درگیر کند. اما در نهایت، فیلمی ساخته که گرچه لحظات درخشانی دارد، از رسیدن به یک ساختار منسجم و اثرگذار بازمانده است.
جمعبندی
صبحانه با زرافهها اثری است که نشاندهنده تلاش سروش صحت برای ارائه روایتهای متفاوت و منحصر به فرد است. اما نمادپردازیهای بیش از حد و عدم توجه به انسجام روایی باعث شده این فیلم به جای اثری ماندگار، به تجربهای متوسط تبدیل شود. با این حال، نمیتوان منکر استعداد صحت در خلق جزئیات و شخصیتهای جذاب شد. شاید در آینده، او بتواند با تمرکز بیشتر بر روایت و کنار گذاشتن نمادهای اضافی، اثری خلق کند که انتظارات مخاطبان را به طور کامل برآورده کند.